نورگیر

ساخت وبلاگ
اگر سوزان سانتاگ در عصر اینستاگرام می‌زیست درمی‌یافت که به مدد رسانه‌ی مجازی، آن‌چه را او تأثیر اصلی عکاسی در «منقلب کردن جهان به هیأت یک فروشگاه بزرگ که در آن هر موضوعی به کالایی مصرف‌پذیر تنزل یافته نورگیر...ادامه مطلب
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1399 ساعت: 19:11

 

انگار این‌جا صبح شده باشد. نور، بر کوه‌های کبود می‌درخشد و ابرها، آن ابرهای مستِ بی‌قرار که از پوچی‌شان شکل می‌سازند و بعد برای خنده بادش می‌دهند در آبِِ سرخِ برکه می‌رقصند. جان و جهان! تو دوش جایی بوده‌ای که هرچه بگویی‌اش، اول و آخرش دلِ ماست. با این همه به قبایت رشک می‌برم. چنین که بالابلند، بر تو پیچیده ...

 

 

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 5:29

 کسی نمی‌دانست از کِی ساکن کاروانسرای آبی بوده است، زنی که در اتاقی بالای حجره‌های کاروانسرای آبی زندگی می‌کند. اتاقش در محاصره‌ي کاشی‌های فیروزه‌ایست. پشت پنجره‌ی کوچکش، ایوانی ظریف که پنجه‌های چناری نورگیر...ادامه مطلب
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:28

 امروز پيش اومد كه در جواب خاله متني درباره تويينكل* بنويسم. كه ديدم: "كه به اسمِ تو رسيدم/ قلمم به گريه افتاد." يا كلاسيك‌ترش: "چون قلم اندر نوشتن مي‌شتافت/ چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت." خلاصه دي نورگیر...ادامه مطلب
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:28

 

 

 

در کوچه باران می‌آید. تو روزی از کوهساران ِ آن قَدَر سبز، که دلشان از بسیاریِ سبزیِ درختانِ انبوه پیدا نیست و دریاچه‌ها را چون جامِ میِ کوهستان دربرگرفته‌اند می‌آیی. اما کوچه‌ها را آن قدر مه و باران گرفته است، که هیچ‌کس آمدنت را نمی‌بیند.

 

 


نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 14:26

 

به که باید گفت که ما در کوچه‌ای زندگی می‌کردیم که مه و باران، برفِ آب‌ناشدنیِ زمستان، ظلِّ آفتابِ ظهرِ تابستان، و ستاره‌بارانِ شب‌هایِ مستی‌آورِ بهاران بر آن می‌گذشت تا به دنیا نشان دهد که تو اینجایی. و ما نمی‌دانستیم.

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 14:26

 

حالا که تمام شهر را آب گرفته، تو که روزی در خواب‌‌های من در اعماقِ دریاچه غرق شده بودی، دیگر نه یک مردِ کوچکِ ساده با کفش‌های خاکی، که پادشاهِ شهرِ ما خواهی بود...

 

 

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 14:26

 

دلم تنگ شده عطابیک. درخت‌ها اینجا، از بورانِ بی‌برف شکسته‌اند. و در چشمِ سردِ آدم‌ها نومیدی خانه کرده است. در آن یکی زندگانی که با هم بودیم، زود از سفر برگرد...

 

 

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 8:48

‌ ‌
یادم می‌آید که در بعدازظهری آفتابی دست در دست می‌رویم برایم بستنی ِحصیری بخری و سایه‌‌ی بلند و کوتاهمان اُریب بر زمین افتاده. آن آفتاب ابدی بود و آن سایه‌ها ابدی. تنها من و تو، دیگر دُرونِ خاطره نیستیم.

 

 

 

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 140 تاريخ : چهارشنبه 1 اسفند 1397 ساعت: 8:48

 

بگذار تا پيشانى‌ات را كه درّه‌ی ميانِ دو كوه بود با ماهِ برآمده‌اش ببوسم اى شهر. شبِ تو درياى من بود و من، با قايقِ كاغذى سفر مى‌كردم.

 

 

نورگیر...
ما را در سایت نورگیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nevisaro بازدید : 119 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 22:48